ماهيت مبارزه با تروريسم
از کاوه فروتن از کاوه فروتن


چه كسی است كه باور نكند حجم عمليات تروريستی و انتحاری پس از تصرف و اشغال افغانستان و عراق، بيش از كل حجم عمليات تروريستی است كه از ابتدای تولد و ظهور تروريسم تا همين چند سال اخير بوده است؟
شايد اگر به جای توصيف و تفسير تروريسم و حتی به جای تبيين آن از نوع روابط كه از روابط مشهود بدست می آيد، به درك و فهم نظام احساسی و اداراكی كسانی كه دست به عمليات تروريستی می زدند می پرداختيم، مبارزه با تروريسم صورت و ماهيت مجانس تری با حقيقت و انسانيت پيدا می كرد.
تروريسم پديده كريه و شومی است كه رشته های عصبی و اطلاعاتی آن در تار و پود انديشه بنيادگرايی تغذيه می شود. و شايد نه، تروريسم زيباترين چيزی است كه آگاهی از نابرابری ها در قرن بيستم پديد آوره است. بدين سياق، تروريسم يك پديده ای هيجانی و شورانگيز است كه، رشته های عصبی آن در تكانه نابرابری ها تكانده می شوند. تروريسم پديده شومی است، زيرا آمريكائيان می گويند تروريسم بد و شوم است؟ تروريسم پديده كريه و زشتی است، زيرا دولت ها و اسطوره های زور و قدرت، در برابر تكانش تروريسم شكسته می شوند. زيرا با وجود تكانش تروريست ها، چسان بايد چشم ها و قلب ها را از برابر جاه و جلال اسطوره ها به نمايش قدرت، سان ديد؟ تروريسم بد است، زيرا دولت مردان آمريكائی نمی خواهند ترنم خوش كامی سربی صبح را با تلخ كامی سرخی سرب بدرقه كنند. تروريسم پديده زشتی است، زيرا شايد از اين رو كه زشتی ها را بر ملا می كند. تروريسم ضد حقوق بشر است، زيررا وقتی نئوليبرالهای آمريكايی حقوق چگونه زيستن به بشر می آموزند، تروريست ها نمی گذارند تا جامعه ها بشری، فردوس مك نامارايی را در محصولات زيست كارخانه ای چند مليتی ها تجربه كنند.
القاعده يك جنبش تروريستی و انتگريستی و چه می گويم يك جنبش تبهكارانه در آستانه قرن بيستم بود. جنبشی كه جز خشونت و نسل كشی راه حلی نمی شناخت. زيرا آمريكائيان به مدد پيچيده ترين و جذاب ترين تكنولوژی رسانه ای و به مدد صدها انتلكتوئل حرفه ای به جهانيان آموخته اند كه، جز نسل كشی و ضديت با مدنيت، چيزی از آنها و از همه جنبش های بنيادگرا نبينند. دنيای شگفت انگيزی است!!! دنيايی كه در پايانه قرن بيستم پديد آمد و هر روز شگفتی های جديدی خلق می كند. اين دنيا را در يك واژه ساده می توان به دنيای سرگرمی ها و يا جهان اينترتايمنتيسم نامگذاری كرد. تكنولوژی رسانه ای مرزهای ميان فرهنگ و سرگرمی را از ميان برده است. ديگر سنجه های انسان برای خوب و بد ناميدن چيزها و برای زشت و زيبا ناميدن چيزها از كنش متقابل ميان انسان و فرهنگ بوجود نمی آيند، بلكه از رابطه ميان فرهنگ و سرگرمی ها بوجود می آيند. با از ميان رفتن مرز ميان فرهنگ و سرگرمی ها، اين ديگر نه فرهنگ ها بلكه دنيای پرهياهو و جذاب اينترتايمنيست و تكنولوژی رسانه ای است كه به افسون خود، آگاهی در خور پديد می آورد.
با از ميان رفتن مرز فرهنگ و تكنولوژی، همچنان مرز ميان آگاهی و ناآگاهی و مرز ميان حقيقت و مجاز، در چنبر چرخ های تكنيكی بازنمايی می شوند. در عصر سرگرمی ها، اين تنها توده ها نيستند كه سرگرم هستند، روشنفكران نيز با تئوری هايی كه می سازند به لذات ذهنيشان سرگرم هستند. تئوری هايی كه ديگر نه در غم و دغدغه فهميدن چيزها، بلكه در حظ ناشی از تفسيرها چيزها بكار می آيند. روشنفكرانی كه فرهنگ را شب ها در كلوب های سرگرمی سر می كنند. آيا تكنولوژی سرگرمی ها نبود كه حدود 600 تن از روشنفكران آمريكايی را واداشت تا به تصديق وحشی ترين و بنيادگراترين حكومت آمريكا بپردازند؟ آيا از اين رو نيست كه روشنفكران به جای نقد قدرت، طالب قدرت بيشتر شده اند؟
تروريسم ناپسند ترين چيزی است كه بشر به خود ديده است. زيرا تروريست ها زنان و كودكان را هدف قرار می دهند. آيا حقيقت به همين آسانی در خانه اول به پايان می رسد؟ آيا در سراسر جهان هنوز آنقدر خامی و نادانی وجود دارد كه فريب آمريكائيان را باور كنند؟ آيا آمريكائيها و هر دولت ديگر، مبارزه با تروريسم را به خاطر ماهيت انتگريستی و خشونت آميز پديده ترور، پی می گيرند؟ آيا آمريكائيان و همه دولت ها، از اين رو با تروريسم مخالفند كه با حقوق بشر موافق هستند؟ آيا خام فكری تا آنجاست كه فريب انگيزه ها و اهداف آمريكائيان و همه دولت ها را بخورند؟ پس امنيت بوش، ريگان ، كلينتون، برژينسكی و بسياری از غول های سياسی و اقتصادی ديگر چه می شود؟ پس چگونه كسانی كه با توليد قدرت و ثروت جهانی را در كنترل مطلق خويش دارند، نتوانند سايه شكوه كنترل خود را بر جان و مال خويش بگسترانند؟ اگر آمريكائيان و دولت های ديگر، همه با تروريسم مخالف هستند، و اگر به خاطر حقوق بشر، به خاطر دموكراسی، به خاطر مبارزه با خشونت و بالاخره به خاطر مردم بيگناهی كه قربانی تروريسم كور می شوند با تروريسم مخالفند، چرا مبارزه با تروريسم همه روزه گسترش روزافزون تری به خود می گيرد؟ چه كسی است كه باور نكند كه حجم عمليات تروريستی و انتحاری پس از تصرف و اشغال افغانستان و عراق، بيش از كل حجم عمليات تروريستی است كه از ابتدای تولد و ظهور تروريسم تا همين چند سال اخير بوده است؟ آيا آمريكائيان هيچ نشانه ای و دليلی می توانند ارائه دهند كه در مبارزه با تروريسم، پديده خشونت و ترور را كاهش داده اند؟
حقيقت اين است كه مبارزه با تروريسم علاوه بر انگيزه خصوصی كه تك تك صاحبان قدرت و ثروت دارند، وسيله ای برای تصرف بقيت جهان بيش نيست؟ پس چه شده است كه همه دولت ها در دامی افتاده اند كه آمريكائيان پهن كرده اند؟ اگر دولت ها خود در گسترش اين دام مقصر و مؤثر هستند، چرا همه سازمانها، احزاب، بنيادها و نهادهای بين المللي، روشنفكران، انتلكتوئل ها و نيروهای آزاديخواه ، همه و همه در اين دام قرار گرفته اند؟
قدرت تكنولوژی رسانه ای ، تأثير بخش ترين عنصر تكنولوژيكی در عصر حاضر است. در اين ميان بعد از پديده سكس و سرگرمی ها، هيچ چيز به اندازه پديده مبارزه با تروريسم ابزار تبليغ و هدف تأثيرگذاری اين تكنولوژی نبوده است؟ امروز هركس بخواهد ژست دموكراسی خواهی به خود بگيرد، بيانيه ای در محكوميت تروريسم صادر می كند. گويی اينکه بدون مدرك ضدتروريستي، رواديد ورود به شهر مدنيت نمی دهند؟ گويی اينكه جريان روشنفكری و اصلاحات در همه جای دنيا با اندازه طوماری كه عليه تروريسم تهيه می كنند، اندازه گيری می شود. اين چه مقياس و اندازه گيری است كه امان از داد بشر بريده ا ست؟ گويی اينكه جهان سراسر تناقض آميز (پارادوكس نما)، با همه آشفتگی ها و تعارض نظرها و خواسته هايش، در يك نقطه و در يك كلاف مشترك در هم بافته شده است؟ گويی اينكه در يك جا در يك هدف و در يك ايده ، دوست و دشمن ، آزاديخواه و مستبد، دموكرات و ديكتاتور، بورژوازی و پرولتاريا، سوسياليزم و ليبراليزم، محافظظه كار و اصلاح طلب، و نيز انقلابی و اصلاح طلب، سنت گرا و مدرن گرا، دولت و مخالف دولت و بالاخره فقير و غني، با يكديگر تلاقی می كنند؟
كجايند روشنفكران؟ كجايند آزاديخواهان و دموكراسی خواهان؟ كجايند عدالت پيشگانی كه هر رابطه سلطه ای را، رابطه زور می شناسند؟ و بيشتر از اين، كجايند روشنفكران و مبارزان دهه های 60 تا 80 كه سلطه آمريكا را به مثابه مظهر اين رابطه معرفی می كنند؟ آيا روشنفكرانی كه از عهد روشنگری به نقد قدرت شناخته می شدند، اينك در آستانه عصر مدرنيزم به نقد كردن قدرت تغيير ماهيت داده اند؟ روزگار بس عجيبی است!! همه يك صدا و هم زبان با آمريكائيان و هم دل با آمريكائيان، نسبت به تروريست ها ابراز انزجار می كنند!! قطعنامه ها، بيانيه ها، واژه ها، رسانه ها، انبوهش اطلاعات، تكنولوژی اطلاعات، نيروهای محركه توليد، همه با ابراز انزجار از تروريسم شروع می كنند. اما هيچكس نپرسيده است كه، تروريسم محصول نابرابری هاست؟ هيچكس نپرسيده است كه اگر با وجود نابرابری های دهشتناكی كه روح بشر را چونان خوره می تراشد، پس تروريسم محصول چيست؟ آيا تروريسم تنها ناشی از انديشه هايی است كه به طور ذاتی و مادرزادی انتگريستی بدنيا آمده اند؟ آيا بر روی رونوشت های كروموزومی آنها الفبای ژنتيكی ترور، كد گذاری شده است؟ آيا تروريست ها همان لمپن ها و بزهكارانی هستند كه در سطوح سياسی عمل می كنند؟ آيا تروريست ها جنايتكاران بالفطره ای هستند كه به آسانی ابزار زورپرستان می شوند؟ آيا تروريست ها دين دارانی هستند كه به حكم دستورات دينی دست به زور گويی و يا جنايت می زنند؟ كدام دين و كدام تفسير دينی مجوز كشتار جمعی بی گناهان را بدست تروريست ها می دهد؟
دنيای تروريست ها چگونه دنيايی است؟ مناظر ادراكی و احساسی تروريست ها چيست؟ آيا اگر جهان را از چشم و دل تروريست ها نگاه كنيم و احساس كنيم، همچنان دست به اقدامات مشابهی نخواهيم زد كه آنان می زنند؟ تنها از چشم و احساس تروريست ها جهان را نگاه كردن كافی نيست، تنها كافی نيست تا اذعان كنيم كه تروريست ها در چه محلی و با چه شرايطی و كدام آموزش و كدام اقتصاد تربيت شده اند، بلكه بايد از دريچه چشم و دل تروريست ها در جهان زيست؟ به عبارتي، تنها جهان تروريست ها را تفسير كردن كافی نيست، آيا ابزارهايی وجود دارند تا جهان تروريست ها را فهم كنيم؟
يكی از انتقادات مهمی كه به علم مدرن وجود دارد اين است كه، علم مدرن تنها به تفسير جهان بسنده می كند. تغييراتی كه از خلال تفسير جهان پيش می آيند، چيزی جز تغيير در فرآيندهای سطحی در جهان فيزيكی بيش نيستند. علم مدرن از فهميدن جهان و تغييراتی متناسب با اين فهم به كلی عاجز است. انتقاد ادگار مورن به دنيای مدرن از همين روست. از همين رو كه ما فقط به تفسير جهان بسنده كرده ايم. تفاسيری كه حاصل آن توسعه و پيشرفت است. توسعه و پيشرفتی كه بطور غير متوازن ايجاد شده است. ادگار مورن اضافه می كند كه: پيشرفت بس است، چرا اين همه به جای تفسير جهان، نخواسته ايم جهان را فهم كنيم؟
بشر بواسطه علم مدرن به جايگاه ها و مراتب شگرفی از پيشرفت و توسعه گام نهاده است. بشر امروز قادر است به كمك اين پيشرفت ها، توانايی های خود را در سطح جهان گسترش دهد. ما امروز قادر هستيم همچونان سفينه های فوتوني، انديشه های خود را در افق تخيلات گذشته و با سرعتی محيرالعقول، در سطح جهان گسترش دهيم. ليكن همين ما، در فهم و تعميق جهان در وضيت ادراكی خود، كمتر از جهان كوچك دوران باستان هستيم. گويی اينكه به واسطه علم مدرن هر چه در سطح گسترش پيدا می كنيم، از فررو شدن در اعماق ناتوان تر می شويم. گويی اينكه هر قدر انديشه و افكار انسان در سپهر تجربه ها بيشتر قد می كشد، روح و وجدان او نهيف تر و ضعيف تر از گذشته می شود. ما به كمك فيزيك و رياضی چشمان خود را در سطوحی از جهان تيز كرده ايم كه در گذشته رؤيای آنهم تصور ناشدنی بود. ليكن امروز از ديدن و فهميدن حوادثی كه در يكقدمی ما قرار دارند كاملا عاجز و ناتوان هستيم. ما روند توسعه و گسترش را در جهان به مدد تفسير كردن بدست آورده ايم، ليكن هيچگاه نكوشيده ايم تا به موازات تفسير، حداقلی از رويكرد تفهمی را بر دامنه شناختی خود بيافزاييم.
شايد از همين روست كه هر قدر به كمك جامعه شناختی توصيفی و روانشناختی رفتاري، پديده های اجتماعی و روانی را و از جمله پديده تروريسم را خو ب توصيف و تفسير می كنيم، اما هرگز نتوانسته ايم تا اين پديده را به خوبی فهم كنيم. شايد اگر به جای توصيف و تفسير تروريسم و حتی به جای تبيين آن از نوع روابط علی ای كه از روابط مشهود بدست می آيد، به درك و فهم نظام احساسی و اداراكی كسانی كه دست به عمليات تروريستی می زدند می پرداختيم، مبارزه با تروريسم صورت و ماهيت مجانس تری با حقيقت و انسانيت پيدا می كرد. برای آنكه فهم خواننده را نسبت به پديده تروريسم نزديك گردانم از او می خواهم تا چشمان خود را از دنيای مجازی كه به عنوان واقعيت ناب برای او ساخته اند فروبسته و به دنيای واقعی كه به عنوان مجازهای شاق از او باز ستانده اند باز كند :
از خوانند می خواهم تا در هر جا كه هست چشمان خود را به فضا و تصاوير تخيلی كه برای او مجازی است متمركز كند. جايی كه زمينش از اجساد آدميان سنگفرش شده است. آری اينجا بهشت زهرا است. خاكستان صدها هزار نفری كه دهها سال پيش در شهر تهران چون ما زندگی می كردند و اكنون در سنگفرش زمين برای هميشه خفته اند. بعضی شان كه از تمكن مالی برخوردار بودند و يا از سبيل اتفاق، در هيئت های دو و يا چند نفره در چهارديواری های مسقوف دفن شده اند. يكی از اين چهار ديواری های مسقوف و يا اتاقك ها متروك را تصور كنيد كه، اجساد دو و يا سه و يا چهار نفر از يك خانواده در آنجا دفن شده است. روز ها آدمی به آسانی در درون و بيرون اين اتاقك ها رفت و آمد می كند، اما از لحظه ای كه غروب پرچين سياه خود را تا دامنه های خورشيد می گسترد، ماندن در خاكستان بهشت هم احساس بدی در آدمی توليد می كند. تصور خوابيدن و بدتر از آن زندگی كردن در اين اتاقك ها و در كنار اجساد مردگان، چونان زندگی كردن در دنيای ارواح بسيار دهشناك است. دهشناك است زيرا با زندگی واقعی انسان كاملا نامأنوس می آيد.
در كنار اين تصاويری كه در ذهن بوجود آورده ايد، تصاويری از دنيای سرگرمی ها (اينترتايمنت) داشته باشيد. دخترك ده و دوازده ساله ای را تصور كنيد كه در فضايی رويائی با زمينه های مختلفی از آموزش، بهداشت و انواع سرگرمی ها، ساعاتی از روز را با دوستان خود بروی اينترنت چت می كند. او ساعاتی ديگر را در استخری كه در وسط محوطه ای مشجر و مجلل قرار گرفته شنا می كند و در ساعاتی ديگر، به انواع بازی های ورزشی مشغول است. دخترك از همه تمتعات طبيعی و تكنيكی بهره مند است و حتی در همين سن و سال از تجربه تمتعات جنسی بی بهره نيست. و او در انتظار يك سفر تفريحی با كشتی است كه برا ی چند هفته به جزاير رؤيايی می رود. در كنار اين تصاوير، ذهن خود را دوباره به همان اتاقك هايی نامأنوس نزديك كنيد، جايی كه از اجسا
September 21st, 2004


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات